+ دیگه وقتشه که جوراب بافتنی هامون رو از کمد در بیاریم و کیف ِ زمستون رو ببریم ;)

 

+ امروز یه مشاوری از تهران اومده بود ، برامون یه کارگاه مشاوره ای گذاشت. یه صحنه گفت :" اصلا میدونین عامل اصلی ِ عدم موفقیت ِ مشهد توی کنکور چیه؟ همین خواب ِ عصر! ینی چی خب عصر میخوابید ! اصلا توی تهران و اونورا ( :| ) چیزی به اسم خواب عصر نداریم ما! " :| من از شما میپرسم خب ! واقعا نمیخوابین عصر ها ؟ :| خدایی چجور رفرش میشین پس؟ :|

 

+ حالا یکی نیس به همین آقای سین. ( مشاور ذکر شده در بند دوم :| ) بگه داداچ شهرتون روی چهار تا گسل ه و چار روز دیگه اگه زلزله بیاد، پودر میشین :| اونوخ پز میده برای ما ! :| والا ! تازشم نمیگم خانوم میم. ( تیچر زمین شناسی مون ) هفته ی پیش درباره ی همین تهرون ِ خودمون چی گفت ! :)))) داخل پرانتز که هفته ی پیش داشت فصل زمین لرزه رو درس میداد و کلی چیزای قشنگ درباره ی زمین لرزه و زلزله های جهان گفت! همانا آی لاو یو زمین :]

 

+  امروز مثل هر چهارشنبه ادبیات داشتیم ^-^ اونم بعد از یـــک هفته ! زنگ پیشش یه اتفاقاتی افتاد که - مهم نیست و لازم نیست آدم اتفاق بدا رو بنویسه ;) – من ناراحت بودم و خب طبعا آدمی که ناراحته ، حتی اگه ادبیات هم داشته باشه ، حوصله نداره و فعال هم نیست مثل جلسات پیش ! تازه اگه اون آدم یکی مثل من هم باشه که دیگه نور علی نور ! :دی چرا؟ :دی چون هر وقت پنگوئن ها یاد گرفتن پرواز کنن ، منم یاد میگیرم ناراحتیم توی چهره و رفتارم معلوم نشه ! دقیقا همین قدر توانایی دارم ها ! یکم از زنگ ادبیات گذشت ، وسطای زنگ آقای واو. خیلی زبلانه ، از یک بیت که توی کتاب بود ، رسید به اینکه "حرف مثل آب و آتیشه ! همینقدر آرامش بخش و همینقدر خطرناک" و بازم یکم پیش رفت و گفت که شما توی برهه ای هستین که حرف دیگران نباید براتون اینقـــــدر مهم باشه ! حتی گفت "معتقدم توی این مدت هیچ کس شما رو تقویت نخواهد کرد" همه ی اینها رو در حالی داشت میگفت که مستقیما رو کرده بود به من و من هم هی سرمو تکون میدادم !=) هوم ! اونوقت شکست نفسی میکرد آخر ِ کلاس میگفت"  استادای من همشون از حال ِ دانشجو هاشون خبردار بودن ! و اون نسل از استادا هیچ وقت تکرار نمیشن احتمالا " خب میخواستم بگم شما خودتون استادین که ! :)))) کسی که در عرض شیش ماه دانش آموزشو بشناسه و بدونه وقتی، برخلاف هر جلسه، 45 دقیقه از کلاس گذشته و لام تا کام حرف نزده و هیچ تستی رو مشکل نداشته که بیاد بپرسه ، ینی یه اتفاقی براش افتاده و دقیقا هم دست بذاره روی نقطه ضعف من که اینقدر حرف ملت برام مهمه حتی ! حتی از اون بیتی که اپسیلونی ربط به حرف نداشت بحثو بکشه وسط ! :)

 

+ به شکل عجیبی یه عالمه کار روی سرم ریخته ! خداوندا هلپی چیزی ! 

 

+ تولد بابا ! :دی دقیقا از همین امروز تا هفته ی آینده تولد بابا و طاها ( توی پست قبل گفته بودم عمه استم :| ایشونم برادر زاده مونه ^-^ 6 سالش تموم میشه امسال :) ) و صالح ( داداش بزرگه :دی میشه عموی طاها ^-^) عه! :دی و من هیچ کاری نکردم =)

 

+ گیمیون ! :دی کافی ست اینستای خود را باز کرده تا با هجمه ی (حجمه؟ :| ) پست هایی که ملت برای تولد دراز خبیثمون گذاشتن ، روبرو بشین :دی تولد اوشونم هست گویا =) اصن تولد اوشون بد وقتیه :| وگرنه همانا ما تدبیری اندیشیده و با گیمیون غافلگیرش مینمودیم! باشه برای تولد های بعد از کنکور ما ان شاء الله :دی

 

+ از همه ی اینا گذشته ، من چرا اینقد خوابم میاد خب ! ایت تایم تو لالای زمستونی ! ^-^