1

امروز :)))

یکی از آدمهایی که کنکوریه و خیلی نا امید شده بود رو به زندگی برگردوندم :دی اول توی یه برگه نوشتم :" سعیهم مشکورا ! " با یکم خوشگل سازی ! و رفتم چسبوندم به میزش :))))))) و کلی بالای منبر رفتم که بابا جان همه ی تلاش های ما توی هر برهه زندگی مون ، یه روزی مورد سپاس قرار خواهد گرفت و به عبارتی پاداشش رو میبینیم دیر یا زود :) و فقط باید تلاش کرد و به اون روز فکر کرد :)

2

خب همیشه که نمیشه لبخند نشوند ! گاهی هم میشه یه سری چیزای بد که امروز اتفاق افتاد رو ، فراموش کرد :) اینجوری تازه خودت و طرف مقابل هم احساس بهتری دارین :) والا ! امروز روز نا دیده گرفتن ِ چیزایی که دیدیم و انتظارش نبود ، نام گذاری میشه !

3

با شوقی زاید الوصف این آهنگ رو گذاشتم و تا خود کلاس ِ خانوم خ. پلی کردم و نفس کشیدم :دی امروز روز خودم بود. رفتم دو دونه شمع یک و هشت هم گرفتم :دی بواقع کدوم فینگیلی رو سراغ دارین که خودش بره برای خودش شمع بخره ؟ :دی 

 

http://s9.picofile.com/file/8291728242/10_Hamin_Lahzeh.mp3.html

 

4

امروز مینا و هدیه نیومده بودن . دیدم طلیعه هم تنها نشسته سر میزش ، رفتم پیشش و زنگ بعد نشستیم با طلیعه عصرونه پنیر سبزی زدیم :))) اونم پنیر تبریزی :] 

5

توی سالن مطالعه ، اون طرف ِ آتنا ، یکی میشینه که اسمش حانیه اس :)) من از همون بار اولی که دیدمش بهش گفتم که چقدر آشناست و حتی توی یه عکس کنار ِ من بوده :))) حانیه هم کلاسی ِ کلاس پنجم من عه :))))) من هفت سال بود که ندیده بودمش :) حالا امروزم عکس کلاسی ِ سال 89 رو بردم با خودم سالن مطالعه و به حانیه نشون دادم و گفتم :" نیگا ! بهت گفته بودم که یه جایی من و تو کنار هم بودیما! اینم سندش :دی " خلاصه اونقدر خندیدیم =) دوستای اون و مینا و هدیه و آتنا هم عکسو دیدن =) معتقدن حانیه الانم مثل ِ اون موقع ها خسته اس و من اصلا تغییر نکردم =) 

 

 

عکس نوشت : فرم صورتی مون خداست اصلا :دی اینجا نوروز 89 عه ! فینگیل را بیابید !

فینگیل هر جا بود ، سمت غربش حانیه اس !