که تموم بشه فاصله ها !

تا حالا احساس ِ کافی نبودن کردین؟ واکنش تون چی بوده بهش؟ اون اولین جرقه کذایی که توی ذهنتون خورد و تهش رسید به کافی نبودنتون ، چقدر تونستین جلو شو بگیرید؟ اصلا باید چیکار کرد وقتی فکر میکنی به اندازه ی کافی ، خوب نیستی؟ :")

اولین باری که احساس ِ کافی نبودن کردم ، 92ی کذایی بود. احتمالا اردیبهشت بود مثل ِ حالا! دومین بار دیروز بود. از حجم ِ سیاه بودنش همین بس که میشه در واکنش بهش ، رفت زیر دوش و نیم ساعت اشک و آب ِ شیر حمام با هم قاطی شه و تهش بشه یه جفت چشم ِ سیاه در زمینه ی قرمز.

یلدا یه بار یه جایی نوشته بود :" مقایسه،  دزد ِ خوشبختیه" من این جمله رو هزاران بار ، هر دوشنبه تکرار کردم و توی جزوه م نوشتم. تو ممکنه خودتو با زهره مقایسه کنی . زهره میتونه هرکسی باشه. میتونه یه اسم مستعار باشه حتی. وَ پیش ِ خودت ، فکر کنی واو زهره خیلی خوشبخته. زهره اِل و زهره بِل . زهره الان راحت و خوشبخت داره زندگی میکنه. حالا توی بد بخت چی؟ تو بدبختی اصلا؟ نه مثل ِ زهره فلانی و نه مثل زهره بهمان. و نه حتی مثل زهره گل در بَر ت هست و مِی در کف ت و معشوق ت هم به کام ! و اصلا بهتره بری بمیری با این همه بدبختی! نه ؟

بعد هم مشخصه خب حالت گرفته میشه ! من در همین مرحله هستم الان. هر چقدر فرفر بیاد بگه ببین واقع بین باش. اینقدر سیزن رفتیم جلو . اینقدر سیزن باقی مونده. هرچقدر بابا وحید ( بعدا توضیح خواهیم داد =) ) هم خسته شده باشه از این وضع حتی =) هر چقدر فرفر بگه اون خرس ه ( که هنوز ندیدمش و نساخته ش کاملا ) نیمه مونده و سؤ نمیشه بار و بندیل رو بست و رفت 990 تا اونور تر! ولی تو مگه قول سرت میشه؟ نوچ !

در همین پروسه ، تو مدام دنبال ِ چیزایی هستی که بیشتر اذیتت کنن. یه جور خود آزاری ِ خود بدبخت پنداری. با اینکه من دیروز که دوشنبه باشه و قبل از اینکه نون. صدام کنه برم سر کلاس که استاد اومده ، داشتم به نجمه میگفتم من واقعا احساس ِ وقت تلف کردن یا پشیمونی ندارم. حتی حس نمیکنم نسبت به پارسال پیر شدم. ( با اینکه بهمن ماه واقعا کم آوردم و حس میکردم پیر شدم نسبت به پارسال ) ولی در مجموع ، نظرم همونایی بود که به نجمه گفتم. اما نمیدونم این نون. ِ لعنتی چطوره که من هر وقت دیدمش ، دعوای اساسی بعدش یا همون روزش داشتم. یا حتی احساس  ِ بدبختی ِ بعد از دیدنش.

در هر صورت ، اجبارااااااااااااااا باید این روزای مزخرففففففففف تموم شن برن ته ِ گنجه. و اونقدررررررررررر زمان بگذره بعدش که زیر ِ گرد و غبار ِ زمان ، اثری از این روزا نباشه. هرچند بگی عمر همین روزاس که منتظری تموم شه! ولی من باور ندارم. عمر همونه که ته ِ دلت یه ذوق سو سو میکنه . همون که برنامه چیدی از قبلش و حالت خوبه وقتی بهش فکر میکنی!

+ حالا من هرچقدر بیشتر توضیح بدم ، چه فایده داره؟ جز اینکه از کار و بارمون بمونیم؟ =) و سر شما هم به درد بیاد . پس سخن رو کوتاه میکنیم و به یه بیت شعر بسنده میکنیم و میریم راس 4:31 ظهر ، ناهار ِ مامان پز میل میکنیم تا بشوره ببره هرچی زهره و لانگ دیستنس و غیره ست!

 

"من که در بَندم کجا ؟ میدان ِ آزادی کجا؟           کاش راه ِ خانه ات اینقدر طولانی نبود! "

  • نظرات [ ۵ ]
    • فینگیل بانو
    • سه شنبه ۱۸ ارديبهشت ۹۷

    اندر احوالات اسفند ِ بارونی :]

    ســـــــــلام =) 

    ( اینقدر دیر به دیر پست میذارم ، باید سلام کنم همش! ایشه -_- )

     

    1. لپ تاپ قراضه جان ، درست شد =)) در واقع امروز یه کاری داشتم باهاش ، باید  میرفتم سراغش . بعدش اینقدر کخ ریختم که نتورک ایناش هم درست شد =) وَ من اینجام =) یوهو =)))

     

    2. پوشه ی دانلود های اینجا ، یه عالمه آهنگ داره =) و در واقع از " داماد - شماعی زاده " تا " درد و نفرین" رو شامل میشه =) ولی اکثرا غمنوکانه ن :( و منو مدام یاد پارسال و پست گذاشتن هام میندازن :((

     

    3. من یه پروژه ی جدید رو استارت زدم برای خودم. اونم این که هر روز 7 تا جمله ی شکر گزاری مینویسم توی دفترچه قرمز خال خالی جانم. و عمیقا تشکر میکنم بابت شون :] کار خوبیه. کمک میکنه به حال ِ خوب. دلتون خواست ؛ امتحان کنید ^.^

     

    4. هجده سالگی رو دور ِ تند افتاده ! وقتی یادم میاد تیر یا خرداد 96 رو ، همش میگم انگار همین دیروز بود ! اسفند ِ پر حادثه ی 95 هم انگار هفته پیش  بود . البته از لحاظ "پر حادثه بودن" تیر 96 مقام اول رو داره. هرچند که دلم میخواد رخداد ها رو یا اینجا یا توی سررسید جانم بنویسم ، اما واقعا هنوز اونقدر وقت پیدا نشده :) 

     

    5. مشهد امسال چیزی جز دو سه شب سرمای استخون سوز ، نصیبی از زمستون نداشت ! در عوض مامان بهار  ِ قشنگ ، یه ماه زود تر قدم رنجه کرد :))

     

    6. خب دیگه چه خبر؟ =) خونه تکونی کردین؟ قلب تکونی چی؟ آرزو های سال ِ دیگه تونو نوشتین؟ عیدی هاتون رو آماده کردین؟

     

    7. گمونم پاراگراف اصلی همین بود. چهار خط نوشتم و پاک کردم :") قول بدین همه ی آدما رو ببخشید ، خب؟ 

     

     

     

    آرزومند ِ احوالات ِ خوش ِ همتون : فینگیل 3>

  • نظرات [ ۴ ]
    • فینگیل بانو
    • پنجشنبه ۱۰ اسفند ۹۶

    ببین کی باید 8 صبح بیدار باشه و الان اومده پست گذاشته! :|

    :)

    دلم برای گوشه ی خاک خورده ی فیلینگ جانم تنگ شده بود :"(

    از حال ما اگر بپرسید ؛ عارضیم خدمتتان که روز را شب میکنیم و شب را روز و گاهی سر از گالری فسقلی اما دوست داشتنی میزنیم و هوروش بند و ماکان شون و غیره گوش میدهیم و میرویم یکی دو تا نوت توی اپلیکیشن between مینویسیم و نوتیفیکیشن برای دلدار میرود و... . بعد تر هم مدام در حال کلنجار رفتن با کتاب دفتر هایمان هستیم -_-

    ساعت 1:36 بامداد شونزده آذر هست و نمیدونم چرا بیدارم و اصلا اینجا چیکار میکنم! :| 

    + در راستای خشک شدن قلم بلاگری نوشت: اتفاقا چند روز پیش بالاجبار باید آشپزی میکردم تا گرسنه نمونم و بعد از 3 ساعت ممارست برای درست کردن یدونه بادمجون و دو کفگیر برنج، بعد از اینکه غذا رو خوردم؛ به این نتیجه رسیدم که آشپزیم به فنا رفت 😂 الان دارم میبینم قلم بلاگریمم خاکستر شده 😭

  • نظرات [ ۳ ]
    • فینگیل بانو
    • پنجشنبه ۱۶ آذر ۹۶

    The Walk Of OrdiBehesht

    برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
    • فینگیل بانو

    من یه کنکوری بودم ! آرزو داشتم ! :|

    سلام :)

    اینجا ایران است و صدای ما را از فیلینگ نوشت میشنوید :]

    ضمن ابراز دلتنگی به یکایک شما جگر گوشه ها ( :دی ) عارضم که کنکور هم تموم شد و بازگشت همه به سوی وبلاگ ها و سایر شبکه های اجتماعی و لبیک گفتن به تک تک چالش های دعوتی است همانا ! آیا متذکر نمیشود سازمان سنجش؟ آیا حسینی بای متذکر نمیشود ؟

     

    الان قطع به یقین سوالی که قلقلک تون میده اینه که کنکور چطور بود ؟ :| خب سوال بدیه -_- خودم میگم :| فقط دیگه اسم اونو نیارین :| متوسط بود -_- منتظریم نتیجه ها بیاد ببینیم تکلیف چیه ! ایشالا که خیره :)

     

    این پستو داشته باشین قشنگا تا پستای بعدی :]

     

    گل به همه تون ^-^

  • نظرات [ ۵ ]
    • فینگیل بانو
    • يكشنبه ۱۸ تیر ۹۶
    بهشت آیَد !
    طـــرب آیَد !
    بهـــــار آیَد !
    ــــــــــــــــــــــــــــ
    + یاد ِ من باشد ، کاری نکنم که به قانون زمین بر بخورد ! ;)