قاب ِ دلخواه ِ خانه من :)

چندین هفته پیش، داشتم فکر میکردم من از دسته آدم هایی هستم که وقتی دلشون میگیره؛ از پنجره بیرون رو تماشا میکنند. خوابگاه هم که بودم همین منوال بود. اتاق من پنجره ی بالا داره و من عاشق اینم که آخر شب؛ برم و از پنجره پذیرایی آسمون و نور ها رو نگاه کنم. این عکس متعلق به یکی از همون شب هاییه که دلم گرفته بود و آسمون و نور ها، بدجوری دلبری میکردند! [قلب]

 

                                       

 

+ ممنون از آرزو برای دعوت به چالش ِ بلاگردون.

+ از اونجایی که تا پایان چالش فقط چند ساعت باقی مونده ، و اندک افراد فعالی که میشناسم همگی قبلا شرکت کردند، نمیتونم از کسی دعوت کنم. اما خوشحالم که چالش موضوع جالبی داشت برای اینکه این عکس یه گوشه ی وبلاگم بمونه.

 

  • نظرات [ ۲ ]
    • فینگیل بانو
    • جمعه ۷ شهریور ۹۹

    زنبور کارگر و گلستون و مقداری روزمره

    قبلا نوشت : + دانشگاه در یه اقدام ناگهانی تصمیم گرفته سامانه آموزشی ش رو از سما ببره روی گلستان! حالا ما نعره زنان و جامه دران موندیم که هفته دیگه چطو انتخاب واحد کنیم! :|

     

    بعدا نوشت:

    + چندتا کلیپ دیدم درباره همین سامانه گلستون. فلذا خیالم مقداری راحته ولی با رویه ی آزمون و خطا میریم که 11 ام انتخاب واحد بکنیم :|

     

    + امروز صبح فهمیدم خاویر کرونا گرفته. ولی خب الان خوب شده و آماده س که چهارشنبه ی 2 هفته ی دیگه، ساعت 8 صبح بیاد و کلاسمونو برگزار کنه! -_- خاوی کیه؟ یه استاد مدعو که دانشجوی بین الملل دانشگاه خودمون هم هست.

     

    + دیشب توی گروه سوئیت داشتم به بچه ها میگفتم کی باورش میشه ما الان دقیقا وسط کارشناسی وایستادیم و همینقد که اومدیم، همینقدر راه مونده! من دلم میخواد زمان متوقف بشه! چون احتمالا الان دقیقا وسط یکی از آرزوهام هستم.

     

    + اینجا پاییز شروع شده! چرا ؟ چون اتاق من یخ ه و پاهام دارن یخ میزنن و فصل دائم الجورابی ِ من رسیده! تازه فک کن وسط همین سوز باید 8 صبح بیدار شد و نشست پای کلاس مجازی! ( خدایا صبر) 

     

    + راحیل دیروز نوشته بود:" زنبورای کارگر اگه دائم بمونن توی لونه، مریض میشن و پژمرده(!) و عاشق نور و گرمای خورشیدن!" با این اوصاف فکر میکنم منم در زندگی قبلیم یه زنبور بودم! شما چی بودین؟

  • نظرات [ ۲ ]
    • فینگیل بانو
    • دوشنبه ۳ شهریور ۹۹

    ماه ششم قرنطینه را چگونه گذراندید؟

    + ماهی بسیار بسیار معمولی، با حد نامتنابهی دلتنگی، یک رد یک سانتی ِ سوختگی روی دست راست و البته گوش دادن به پادکست فردوسی خوانی که بسیور بسیور خوشنود و خرسندم.

     

    + مَه جَبین ( گیاه هویا) رو از ترس نوک زدن های فندق (عروس هلندی) به اتاق آوردم. مه جبین چیزی نمیگه ولی خودم فهمیدم که اونم مثل من از سر ناچاری، بالای کمد نزدیک پنجره سکنی گزیده و دلش پیش همون آفتاب ِ پذیراییه.

     

    + این ماه در زمینه ی دوختن رو بالشی به خودکفایی رسیدم. هرچند چیز بزرگ و عجیبی نیست چون سابقه ی دوختن یه رویه ی کوسن ِ کج رو در کارنامه م داشتم.

     

    + چند روز پیش بعنوان صبحونه، شیر بالشتی خوردم. و میتونم بگم الحق که صبحونه ی بهشتی فور اور. 3 ترمی که خوابگاه بودم، هرهفته شیر و یکی دو بسته بالشتی میخریدم که صبحونه ی فوری ِ قبل کلاس داشته باشم. هرچند که اگر فرشته ی رو شونه ی راستم بیاد جلوم و بگه بَهی خانوم، تو وقتی خوابگاه بودی خیلی روتین غذایی ت سالم تر بود و بیشتر به خودت میرسیدی، من به نشانه ی تسیلم و تصدیق، سر خم میکنم و میگم بلی فِرِش خانوم. حق با شماست. چونکه این روزا که خونه ام به لطف ِ وسط ِ روز بیدار شدن، صبحونه نمیخورم. یکی دو ساعت بعدشم ناهار آماده ست. ولی اون زمانا در شلوغ ترین روزا، یا یه چیزی با خودم میبردم که توی راه بخورم یا قبلش با برنامه ریزی صبحونه درست میکردم :((( خلاصه منو به همون روزا برگردونید، غلط بکنم اگر نق بزنم.

     

    + این ترم هم ظاهرا مجازی قراره باشه. حالا من که قراره اگر آموزش اندکی مروت به خرج بده و برنامه درست حسابی با استاد خوب برای عمومیا ارائه کنه، تا خرخره واحد بردارم. هرچند تا این لحظه 18 واحد فقط تخصصی دارم. اما بهر حال -_-  هنوزم تصمیم نگرفتم ترجمه شفاهی با دکتر ج. میم. بردارم یا با دکتر ر. میم.!

     

    + آهنگ تیتراژ آخر ِ فصل اول ِ هم گناه داره پلی میشه. چرا ؟ چون ترم پیش، وقتی داشتم برای ارائه ی ادبیات آماده میشدم، به مدت 1 ماه این آهنگ نان استاپ داشت پخش میشد =)))))))))))

    + در راستای آهنگ بند قبل، حقیقتا که "خنده های تو مرا باز از این فاصله کشت."

  • نظرات [ ۱ ]
    • فینگیل بانو
    • سه شنبه ۲۸ مرداد ۹۹

    اندر مصاِِئب ِ مجازی ِ روز بعد از تعطیلات :|

    + صدای منو در حالی میشنوید که خوان، دو تا تب اونوری، داره حرف میزنه :| 

     

    + بعد از 15 روز، یه صبح از سال 99 رو به واسطه کلاس خوان دیدیم =)

     

    + از 12 دیشب تا 7 امروز که خودکار بیدار شدم، 3 بار بیدار شدم و خوابیدم :/

     

    + حالا خوان جون داره چی درس میده؟ 100 فعل با حرف اضافه شون -_- آخه این 7 صب بیدار شدن داره؟ :|| همیشه این فایل هاشو بعنوان مطلب اضافه میفرستاد :|

     

    + دیشب رو باید ثبت کنن توی تاریخ. چرا؟ چون هر دو دقه یبار یه استاد درمیومد از توی گوشی ( مثل نامه ای که مادر رون ویزلی براش فرستاد توی هاگوارتز و نامه هه خودشو میخوند و بعد پاره میشد) و نامه با صدای استاد خونده میشد. سه شنبه 8 صب تحلیل دستوری، دوشنبه ترجمه داستان فلان ساعت 9 صبببب . همه 4 تا فایل آنالیز گراماتیک کار بشه و ...  . اما تیر آخر میدونی چی بود؟ اینکه استاد گرامر ترم پیش، بجای اینکه به شاگردای خودش تکلیف بده و تایم کلاس رو مشخص کنه، برای ما فرستاد تکالیف رو و گفت دوشنبه کلاس مجازی =)))))))))))) آخه چرا؟

     

    + چندین پست پیش، گفته بودم که دپارتمان ما سخت گیر ترینه. چرا؟ چون ما از 1 اسفند به روال کلاسای حضوری داریم میریم کلاس مجازی و این در حالیه که بقیه گروه ها یدونه کلاس مجازی تا امروز تشکیل ندادن :/ شاید باورتون نشه اما ما همونایی هستیم که ترم 4، هفته اول از 8 صب شنبه تا 3 عصر چهارشنبه، بی خطا همه کلاسهامون تشکیل شد=))) دکتر ش. بهمون لقب مقاوم ترین ورودی رو داد=)))

     

    + گویا وسط کلاس هم توانایی پست گذاشتن دارم =) 

  • نظرات [ ۱ ]
    • فینگیل بانو
    • شنبه ۱۶ فروردين ۹۹

    cuarentena - قرنطینه

    + سلام :دی من بعد از هزار سال و 1 ماه، اومدم وسط فیلینگ که به ارواح اینجا بگم آموزش مجازی خر است. بد تر از اون کلاس 9 صبح بصورت مجازی ،خر است. چرا؟ چون من فردا ساعت 9 تا 11 صبح کلاس نگارش متوسطه با خوان جان دارم :| این درحالیه که سال 99 تا الان صبح نداشته. چون از ظهر شروع میشد همش :| والا قرنطینه ساعت خواب ِ کیو بهم نریخت که من دومیش باشم؟ :/

     

    + من نمیدونم چرا بند اول ِ پست ِ دو تا قبلیم، بهم ریخته :|

     

    + همین. متاسفانه چون الان عصره، من چیز زیادی برای نوشتن به ذهنم نمیرسه. در جریانید که من سندرم نصفه شب نویسی دارم :|

     

    + و اینکه ارواحی که اینجا هستید ، میتونم پیشنهاد بدم سه گانه ی هنگ اور و سه گانه جومانجی رو ببینید. بلکم این قرنطینه راحت تر تموم شه :|

     

    + دلم برای سیلک رفتن ها ( حالا دوبار بیشتر نرفتما) تنگ شده :| چون برد گیم دوست میدارم. T_T هعی!

  • نظرات [ ۲ ]
    • فینگیل بانو
    • جمعه ۱۵ فروردين ۹۹
    بهشت آیَد !
    طـــرب آیَد !
    بهـــــار آیَد !
    ــــــــــــــــــــــــــــ
    + یاد ِ من باشد ، کاری نکنم که به قانون زمین بر بخورد ! ;)