شب به گلستان، تنها، منتظرت بودم :دی

+ با پدیده هایی مثل بلک فرایدی و 9/9/99 روبرو هستیم. هرچند که هردو به حول و قوه الهی تموم شد. 9/9/99 که روز بسیور بسیور عادی ای بود. از بلک فرایدی ( :| ) هم یه جفت کفش صورتی ملیح ِ  پاشنه 7 سانت با آف 80 درصد از دیجی استایل صید کردم. فی الواقع خیلی وقت بود که چنین خرید با شکوهی نکرده بودم. اینو نوشتم که آیندگان بدانند.

+ نمیدونم چرا یهو یاد باغ کتاب افتادم وقتی پاراگراف بالایی رو مینوشتم! عجیبه! بهمن پارسال یه سه شنبه ای بود و ما هزار سال بود سینما نرفته بودیم و کوبیدیم از اون طرف شهر رفتیم باغ کتاب. البته از قبلش رزرو کرده بودیم. خلاصه بعد از کلاس، رفتم خوانساری و 4 تا بستنی زمستونی و یه بیوگلز با طعم گوجه اسپانیایی و یه اسنک چی توز و یه های بای جهت رفع گرسنگی احتمالی، خریدم و رفتم سوار تاکسی شدم تا برسم به جایی که با فرفور قرار داشتم. از اونجا هم رفتیم باغ کتاب. چه فیلمی؟ فیلم زیبای "جهان با من برقص". بعدشم رفتیم با خانوم بُزی عکس گرفتیم =))) آخرشم میخواستیم مثلا با اتوبوس برگردیم تا یه جایی و بعدش من با تاکسی برگردم. که متاسفانه دم موزه دفاع مقدس یا یه همچین جایی که توپ تانک مسلسل داشت، گم شدیم =))) و با همون تپسی برگشتیم :|

+ دیگه خدمت تون عارضم که امتحانای پایان ترم بخاطر گل روی ورودیای 99، با دو هفته تاخیر برگزار میشه. و ما کل دی ماه رو فرجه می باشیم :| حالا بد هم نشد! ولی متاسفانه برنامه امتحانی کن فیکون شده و همه ی امتحانا پشت سر هم قرار گرفته. بهرحال دسته گل آموزشه. با فرجه ی یک ماهه شاید بشه یه کاریش کرد :| ایشالا :|

+ با فرفور دریا دریا فیلم و سریال دیدیم از اول کرونا تا الان. فعلا داریم The Queen's Gambit رو می بینیم. تا به اینجا که خوب بوده. 7 قسمته کلا. ما قسمت 2 ایم. فعلا نمیتونم پیشنهادش کنم.اماااااا فیلم  1997 Life Is Beautiful رو ببینید و کیفور شوید *_*

+ یوگا هم بکنید. اپ ِ yoga- down dog  یا yoga for beginners  شدیدا پیشنهاد میشه.

شما رو به خداوند منان میسپاریم :دی جدی مراقب خودتون باشید.

  • نظرات [ ۱ ]
    • فینگیل بانو
    • يكشنبه ۹ آذر ۹۹

    - ... که عادتت بدم به ریشه داشتن -

    تونستم جای خالیشو پر کنم؟ حدودا آره. گاهی نه. گاهی فکر آدم پر میزنه اینور و اونور. انگار یه زمانی یه سوزن ته گرد بکنی توی قلبت. سِر باشی و نفهمی. روزها بیان و برن. یه روزی از روزای خدا، این سوزن رو بکشی بیرون از قلبت. چون دیگه سِر نیستی، خواب نیستی، ولی وقتی هوشیاری، اون سوزن نیست اما جای خالیش وقتایی که گلبول های قرمزت از اون ناحیه رد میشن، حس میشه. از دستش ناراحتم؟ شاید. 4 ماه پیش که باهاش حرف زدم فکر کردم قرار نی ناراحتی تکرار شه. ولی تکرار شد. گالریمو که ورق میزنم چیزی بجز تنهایی نمیبینم توی اون چند ماه همزیستی ِ به ظاهر دوستانه. وجود اون سوزن درست بود؟ گمون نمیکنم.

  • نظرات [ ۳ ]
    • فینگیل بانو
    • پنجشنبه ۱۳ شهریور ۹۹

    قاب ِ دلخواه ِ خانه من :)

    چندین هفته پیش، داشتم فکر میکردم من از دسته آدم هایی هستم که وقتی دلشون میگیره؛ از پنجره بیرون رو تماشا میکنند. خوابگاه هم که بودم همین منوال بود. اتاق من پنجره ی بالا داره و من عاشق اینم که آخر شب؛ برم و از پنجره پذیرایی آسمون و نور ها رو نگاه کنم. این عکس متعلق به یکی از همون شب هاییه که دلم گرفته بود و آسمون و نور ها، بدجوری دلبری میکردند! [قلب]

     

                                           

     

    + ممنون از آرزو برای دعوت به چالش ِ بلاگردون.

    + از اونجایی که تا پایان چالش فقط چند ساعت باقی مونده ، و اندک افراد فعالی که میشناسم همگی قبلا شرکت کردند، نمیتونم از کسی دعوت کنم. اما خوشحالم که چالش موضوع جالبی داشت برای اینکه این عکس یه گوشه ی وبلاگم بمونه.

     

  • نظرات [ ۲ ]
    • فینگیل بانو
    • جمعه ۷ شهریور ۹۹

    زنبور کارگر و گلستون و مقداری روزمره

    قبلا نوشت : + دانشگاه در یه اقدام ناگهانی تصمیم گرفته سامانه آموزشی ش رو از سما ببره روی گلستان! حالا ما نعره زنان و جامه دران موندیم که هفته دیگه چطو انتخاب واحد کنیم! :|

     

    بعدا نوشت:

    + چندتا کلیپ دیدم درباره همین سامانه گلستون. فلذا خیالم مقداری راحته ولی با رویه ی آزمون و خطا میریم که 11 ام انتخاب واحد بکنیم :|

     

    + امروز صبح فهمیدم خاویر کرونا گرفته. ولی خب الان خوب شده و آماده س که چهارشنبه ی 2 هفته ی دیگه، ساعت 8 صبح بیاد و کلاسمونو برگزار کنه! -_- خاوی کیه؟ یه استاد مدعو که دانشجوی بین الملل دانشگاه خودمون هم هست.

     

    + دیشب توی گروه سوئیت داشتم به بچه ها میگفتم کی باورش میشه ما الان دقیقا وسط کارشناسی وایستادیم و همینقد که اومدیم، همینقدر راه مونده! من دلم میخواد زمان متوقف بشه! چون احتمالا الان دقیقا وسط یکی از آرزوهام هستم.

     

    + اینجا پاییز شروع شده! چرا ؟ چون اتاق من یخ ه و پاهام دارن یخ میزنن و فصل دائم الجورابی ِ من رسیده! تازه فک کن وسط همین سوز باید 8 صبح بیدار شد و نشست پای کلاس مجازی! ( خدایا صبر) 

     

    + راحیل دیروز نوشته بود:" زنبورای کارگر اگه دائم بمونن توی لونه، مریض میشن و پژمرده(!) و عاشق نور و گرمای خورشیدن!" با این اوصاف فکر میکنم منم در زندگی قبلیم یه زنبور بودم! شما چی بودین؟

  • نظرات [ ۲ ]
    • فینگیل بانو
    • دوشنبه ۳ شهریور ۹۹

    ماه ششم قرنطینه را چگونه گذراندید؟

    + ماهی بسیار بسیار معمولی، با حد نامتنابهی دلتنگی، یک رد یک سانتی ِ سوختگی روی دست راست و البته گوش دادن به پادکست فردوسی خوانی که بسیور بسیور خوشنود و خرسندم.

     

    + مَه جَبین ( گیاه هویا) رو از ترس نوک زدن های فندق (عروس هلندی) به اتاق آوردم. مه جبین چیزی نمیگه ولی خودم فهمیدم که اونم مثل من از سر ناچاری، بالای کمد نزدیک پنجره سکنی گزیده و دلش پیش همون آفتاب ِ پذیراییه.

     

    + این ماه در زمینه ی دوختن رو بالشی به خودکفایی رسیدم. هرچند چیز بزرگ و عجیبی نیست چون سابقه ی دوختن یه رویه ی کوسن ِ کج رو در کارنامه م داشتم.

     

    + چند روز پیش بعنوان صبحونه، شیر بالشتی خوردم. و میتونم بگم الحق که صبحونه ی بهشتی فور اور. 3 ترمی که خوابگاه بودم، هرهفته شیر و یکی دو بسته بالشتی میخریدم که صبحونه ی فوری ِ قبل کلاس داشته باشم. هرچند که اگر فرشته ی رو شونه ی راستم بیاد جلوم و بگه بَهی خانوم، تو وقتی خوابگاه بودی خیلی روتین غذایی ت سالم تر بود و بیشتر به خودت میرسیدی، من به نشانه ی تسیلم و تصدیق، سر خم میکنم و میگم بلی فِرِش خانوم. حق با شماست. چونکه این روزا که خونه ام به لطف ِ وسط ِ روز بیدار شدن، صبحونه نمیخورم. یکی دو ساعت بعدشم ناهار آماده ست. ولی اون زمانا در شلوغ ترین روزا، یا یه چیزی با خودم میبردم که توی راه بخورم یا قبلش با برنامه ریزی صبحونه درست میکردم :((( خلاصه منو به همون روزا برگردونید، غلط بکنم اگر نق بزنم.

     

    + این ترم هم ظاهرا مجازی قراره باشه. حالا من که قراره اگر آموزش اندکی مروت به خرج بده و برنامه درست حسابی با استاد خوب برای عمومیا ارائه کنه، تا خرخره واحد بردارم. هرچند تا این لحظه 18 واحد فقط تخصصی دارم. اما بهر حال -_-  هنوزم تصمیم نگرفتم ترجمه شفاهی با دکتر ج. میم. بردارم یا با دکتر ر. میم.!

     

    + آهنگ تیتراژ آخر ِ فصل اول ِ هم گناه داره پلی میشه. چرا ؟ چون ترم پیش، وقتی داشتم برای ارائه ی ادبیات آماده میشدم، به مدت 1 ماه این آهنگ نان استاپ داشت پخش میشد =)))))))))))

    + در راستای آهنگ بند قبل، حقیقتا که "خنده های تو مرا باز از این فاصله کشت."

  • نظرات [ ۱ ]
    • فینگیل بانو
    • سه شنبه ۲۸ مرداد ۹۹
    بهشت آیَد !
    طـــرب آیَد !
    بهـــــار آیَد !
    ــــــــــــــــــــــــــــ
    + یاد ِ من باشد ، کاری نکنم که به قانون زمین بر بخورد ! ;)