+ اگه پاییز برای من تداعی کننده ی یه چیز باشه ، فقط و فقط یه کوچه رو تصور میکنم که درختاش با برگای نارنجی و قرمز ، از دو طرف کوچه بهم رسیدن و شاخه هاشون توی هم رفته و یجور تونل از درختای پاییزی :))) تازه زمین ِ اون کوچه رو هم برگ های خیس از بارون ِ دیشب پوشونده! :)

+ از صبح که بیدار شدم ، یه آهنگ چرت و بی معنی توی ذهنم داره پلی میشه :| سر زنگ فیزیک از شریفه میپرسم ادامه ی " میگن اسمش ثریاست " چیه ؟ :| هیچی دیگه الان درحالی که خواننده داره توی گوشم میخونه "میگن اسمش ثریاس ، چشاش همرنگ ِ دریاس " ؛ اینا رو مینویسم :| خب یکی نیست بگه هم فدای سرم که اسمش ثریاس :| والا :| حتی فکر میکنم دیشب خط رو خط شده =) باید به یکی دیگه وحی میشد که اسم ِ نیمه ش ثریاست :)))))

+ تعداد تکرار ؟ 16 بار سرورم !

+ اینایی که ساکتن و زیر پوستی آمار ِ همه رو هم دارن رو باید چیکار کرد ؟ :/

+ =)) یک صبح بارانی را تصور بنمایید که ساعت راس 8:30 عست و 26 تا آدم ِ خوابالو مشغول ِ شنیدن سخنان خانوم ِ ش. (زیست چهارم :| ) پیرامون بررسی اینکه چرا انقراض پنجم در فلان سال ِ قبل بیش از 96% گونه های جانوری رو از بین برد و حتی چرا انقراض بعدی به دست انسان رخ خواهد داد ، هستند که ناگهان خانوم ِ "سین " ( مدیر این شعبه :| ) بر ما وارد شده و بانگ میزند که "پـــــاشین بیاین تو حیاط ، میخوایم عکس بگیریم ازتون :| " و همه ی ما لحاف تشک مان را جمع کرده و به هر چه عکس و دوربین و غیره لعنت میفرستیم که چرا زودتر خبر ندادن ما قیافه هامونو درست کنیم؟ :))) :| داشتیم دوستی رو که از ته کلاس فرمود "عکسامونو ادیت میکنن دوستان :) خودتونو بسپرین به خدا :) " =)))))) طبیعتا از 8 صب ِ یه روز بارونی چیزی جز سوز و سرما نمیشه انتظار داشت :| جدای از این بحث که خانوم ِ نون. ( همون خانوم اخمو عه که بجای خانوم ِ "سین " اومده و به لاک پات و برق لبات گیر میده :| =))) ) تمام مدت اذعان داشت که "هوا به این خوبی :) سرد نیست که ! :) " همه ی اینا رو در حالی داشت میگفت که مثه اسکیمو ها خودشو پوشونده بود :| و دم در هم ایستاده بود -_- بعد از کلی کش و قوس ، بالاخره همه سیب گویان دوربینو نگاه میکردیم که یهو خانوم ش. پرید پشت عکاس و گفت :" بـــــح بــــح چه دخترایی ( =)) ) آدم کیف میکنه =) جیک جیکیــــــا =) " و عایا همین یه جمله کافی نیست تا ما دو نقطه دی شویم ؟ :دی

+ دلم برای تمام ِ سیزده ِ آبان هایی که روز ِ من بود ، تنگ میشه! بیشتر از هر مناسبت ِ دیگه! :): هشتگ سال دیگه شونزده ِ آذر رو ریتم* بریم هممون ایشالا :)))))

+ حس پیری ِ مفرط میدونین کی بهم دست داد ؟ :| اونجا که بلند شدم در کلاسو باز کنم و آقای نون. ( تیچر عربیییییی ) فرمودن :" عه وا شما چرا خانوم با این سن و سالتون ! :پی میگفتین من باز میکردم در رو " -_- عمش پیره اصن :|

* ریتم به ضربات ِ مداوم و قرناک ِ ماژیک وایت برد روی میز ، که توسط دار و دسته ی میترا اینا و سوت های بلبلی مشکات و همراهی ِ کیمیا و دست زدن ِ سایرین است ؛ گفته میشود.