+ زنگ تفریح ِ دوم ، غزاله باید میرفت اون شعبه تا کارنامه پارسالشو مهر میزدن و میگرفت . غزاله اون شعبه رو یاد نداشت و عملا هیچ کس از کادر رو هم نمیشناخت ! بنا به این شد که من و مینا هم باهاش بریم . القصه ، چیپس فلفلی به دست ، دوان دوان رفتیم اون شعبه. حالا رسیدیم پیش دفتر دار ، غزاله میگه :"نه خانوم ! توی پرونده ی من یه عالمه کارنامه س! نگاه کنید خودتون ! " خانوم عین. پرونده ها رو از بایگانی در میاره و پرونده ی غزاله گشوده میشود همانا! :)))) شما یه پوشه ی کاغذی ِ زرد رو تصور کنید که یه برگه ی تعهد و مشخصات اولیه توشه + کارنامه ی سوم که انگار روش آب پرتقال ریخته! =))) هیچی دیگه ! خودتون قیافه ی ما سه تا و خانوم ِ عین. رو تصور کنین! =))))
+ توی راه برگشت تا خود ِ خود ِ شعبه مون دویدیم و طبعا نفس زنان رسیدیم پشت در ! و در بسته بود ! =)) با نام و یاد ِ خدا زنگ را فشرده و در باز گشت و خانوم ِ نون. (معاون ِ این شعبه -_- ) به سرعت برق توی راهرو جلویمان را گرفته و خب راستش یادم نمیاد چی داشت میگفت ولی ما همینطور سرمونو انداختیم پایین رفتیم تو کلاس ! =) حتما داشته مثل همیشه غرغر میکرده ! :| با اینکه غزاله با خانوم. سین (مدیر ِ این شعبه :| ) و من با خود ِ خانوم نون. هماهنگ کرده بودم ! :| هنوز کلاس شروع نشده بود و وقتی من در رو باز کردم ، کیمیا رو دیدم که پای تخته س و داره ادای تلفن صحبت کردن ِ آقای قاف. رو درمیاره! =)))) مینا و غزاله رفتن تو حیاط و منم نشستم توی کلاس. قبلش لازمه بگم کنار ِ مدرسه ، یکی داره ساختمان میسازه و یکی دو روزی هست که نمیدونم دارن چیکار میکنن ولی هر چی هست ، بشدت کلاس های رو به حیاط رو دود گرفته و خب رسما میتونم بگم اگه در ِ کلاس بسته باشه هممون خفه میشیم! :| بماند که هممون سردرد بودیم توی این چند روز ! البته تلفات بیشتر از سمت ِ آخر ِ کلاسه ! چون پنجره اونجاست . غزاله رو داشتم میگفتم! من و مینا نمیدونستیم که غزاله نباید بدو بدو کنه وگرنه آروم راه میرفتیم! از همونجا نفس کم آورده و میره توی حیاط تا آب بخوره و توی اون ساختمون کناری هم معلوم نیست داشتن چیکار میکردن که کلا هوا تیره شده بود . بعد که برگشت ، رنگش مثه گچ سفید شده بود ! یکم از زنگ ِ فیزیک گذشت و یهو حالش بهم میخوره و میگفت نمیتونم نفس بکشم! کلا دست و پاش شل شده بود و سرش گیج میرفت! :( بردیمش نمازخونه و هر کس هر سوییشرتی ، ژاکتی ، کاپشنی ، هر چیزی داشت ، انداخت روی غزاله! چرا سردش بود ؟ :( کلاس رو جابجا کردیم و رفتیم توی یه کلاسی که خالی بود! کیف خودم و غزاله رو گذاشتم و خوشبختانه آقای ی. داشت مثال حل میکرد ، و من رفتم پیش غزاله! کل بدنش یخ کرده بود . چشماش میرفت و میومد ! چند دقیقه ای که گذشت ، یکم حالش بهتر شد. اونقدر ترسیده بود که بعدش میگفت فکر کردم سکته کردم و شماها نمیخواید بهم بگید! :))))))) یکم جنگولک بازی در آوردیم و ظاهرا که بهتر شده بود :دی بماند که میخواستم بهش تنفس مصنوعی بدم و دستمو محکم گذاشتم روی استخوون ِ جناغش ! =))) یاد نداشتم خب :| فقط میدونستم باید دستتو بذاری روی قفسه ی سینه ی بیمار -_- وای اون لحظه غزاله بود که میخواست منو بکشه ولی زورش نمیرسید :پی در عوض یاد داشتم نبضش رو بگیرم =) تازه ضربان قلبشم منظم بنظر میرسید :| ( فینگیل در رخت ِ دکتری =) ) خلاصه اونقدر چرت و پرت گفتم که یادش بره اوضاعشو و خب یادشم رفت! =) حالشم خدا رو شکر بهتر شده بود و سرش گیج نمیرفت و دستاش گرم شده بودن! نیم ساعت بعدش مینا و سما و مبینا اومدن و اونا از من بدتر حتی =) مینا از توی سالن جیغ میزد :" صغراااااااا! صغرا کجایی؟ صغرای من کجاس ؟ =) " ( مینا به غزاله میگه صغرا :| ) :دی
+ زنگ اول ، خانوم نون . سوالای امتحان ِ زیست رو برای خانوم ش. آورد =) بعد گفت :" شماره ی هر کلاس رو روی هر دسته نوشتم ! " خانوم ش. – با همون لحنی که با ماها صحبت میکنه و میگه "جیک جیکیا " – به خانوم نون. فرمودند که :"باریـــــــــکلا " =))) خنده ی حضار =) تازه بهش گفتیم :"خانوم ش.! برای خانوم نون. شعر بخونین!" اونم گفت :"باشه جیک جیکیــــا =) " چند دقیقه بعد که خانوم نون. دوباره اومد ، خانوم ش. گفت :" اسم کوچیکت چیه ؟ =)" اونم گفت :"مریم (اینجا داشت قربون ِ خودش میرفت ! =) ) " خانوم ش. شروع کرد :
- ماشالا ماشالا
(ماها ) : ماشالـــــا
- ماشالا به مریم!
(ما =) ) : ماشالا ! =)))
- غنچه ی رنگ رنگ!
(ما ) : ماشالا
:| ( خانوم نون. کمتر از 38 سالشه و خانوم ش. جای مامانشه =) )
+ ظرف غذامو پیدا کردم -_- #ایشه :| آلزایمر خانوم -_-
* از توصیه های خانوم ش. وقتی دید هممون عصبی شدیم =) میگفت :" بچه ها جون ! شما حالتون بده ها =))))) ب یک 300 !باریــکلا " دفعه ی اول که گفت، من فکر کردم داره تست رفع اشکال میکنه :| =) خب داشتم خوراکی میخوردم و وسط ِ رفع اشکال هم بود و اتفاقا توی فصل یک در قسمت محیط کشت دو تا دانشمند به اسم " بیدل و تیتم " هم ویتامین ب 1 بوده! -_- فقط نمیدونستم این 300 چی میگه =) بعدش که تکرار کرد فهمیدم اصلا اسم قرصه بابا =))))
- فینگیل بانو
- پنجشنبه ۲۰ آبان ۹۵