ننوشتن هیچ دلیل خاصی نمیخواد. واقعا دلیل نمیخواد.گاهی مثلا اونقدر حرف داری که انتخابشون برای نوشتن سخته. گاهی هم اونقدر بی حرف هستی که نمیدونی چی بنویسی. ولی دوست داری حتما بنویسی!!
شایدم مثلا آدم از کسی که احساس خوبی بهش داره ( احساس خوب داشتن فقط احساس خوب داشتنه ! نه بیشتر ! جنسیت هم مطرح نیست! نوع ِ هر دوست داشتنی هم فرق میکنه! این از اون مدل نیست ! ) یه چیزی میشنوه که کلا هر چیزی که میخواست بنویسه رو فراموش میکنه و زانوی غم بغل میکنه که چرا ! چرا اینو گفت ! و شاید حتی مضحک باشه که چند دقیقه بعد از اینکه اون حرفا رو زد ، آدم بخواد گریه هم کنه ولی نتونه ! چرا ؟ چون زشته ! چون گریه کردن بخاطر ِ یک جمله ، یک تغییر نگاه ، یک حرف از سمت آدمای مستثنای زندگیمون ، خنده داره واقعا برای بقیه ! ولی من هیچ وقت بخاطر اینکه یکی داره برای حرف کسی که اون شخص حس خوبی بهش داره ، نخندیدم و برام عجیب هم نبوده ! حتی معتقدم اگه دلیلی هست برای گریه ، باید حرفای تلخ – ولی واقعیات و حقیقت های زندگی مون - اون آدم دوست داشتنی ها باشه! نه دیوسیرت های دنیا! اگه یک درصد احتمال دادین ممکنه یک آدم ازتون حس خوبی بگیره ، خیلی خیلی خیلی بیشتر از قبل مراقب حرف ها ، جمله ها و حتی کلمات تون باشید! خیلی مهمه !
اگه منو ول می کردن ، میشستم وسط کلاس و زار میزدم به حال خودم. اونقدر گریه میکردم تا بمیرم و راحت بشم از دست این دنیای بیرحم ، که الان سر لج داره با من !
+ بعضی چیزا نوشتنی نیست! اینکه اینا رو هم دارم مینویسم شاید فقط دو دلیل داشته باشه که مهمن وگرنه دلیلی برای نوشتن شون نبوده و نیست. حتی معتقدم مشکل ِ یه آدم اول مربوط به خودشه و دوم به آدمای نزدیک بهش و دوست هم ندارم اینجا چیزی بجز چیزای قشنگ بنویسم.
- فینگیل بانو
- يكشنبه ۲۳ آبان ۹۵