+ =) فردا آزمونه ! هیچ صوبتی ندارم بواقع ! :(
+ یکم مثبت هم بنویسیم دیگه =) زشته =) مردم چی میگن حتی! :|
+ خب اول از همه که تندیس نمیدونم چی چیَک ِ هفته تعلق میگیره به وسط امتحان ادبیات که داشتم به سوالا جواب میدادم و آقای واو. ( تیچر گرام ِادبیات :دی ) اومد بالای سرم ، با یه پَره نارنگی به دست! :| =) اصن یه وضی =) خدایی وسط امتحان نارنگی از کجا آورد که به منم داد ؟ :| =)
+ عایا افسرده شده اید ؟ عایا حالتان بد و خراب عست ؟ =) عایا نمیدانید چرا ب یک سیصد لازم اید؟ =) با ما همراه باشید :دی امروز بعد از کلاس زیست با غزاله و مینا و غزل و نسترن به حیاط رفته و وسط ِ جرق ِ آفتاب روی زمین بند و بساط مان را پهن کرده و بدین شکل که چیپس فلفلی را باز کرده و گذاشتیم وسط :دی سپس غزل " I hate u / I love u / I hate that I love u " را خوانده و ما نیز به شیوه ی خانوم ش. اینا دست زدیم =))) بعدشم از پنجره وارد کلاس شدیم :دی
+ وقتی رفتیم توی کلاس ، طبق عادت مالوف :دی کیمیا اینا داشتن ادای معلما رو در میاوردن =))) وای خدایا :دی اینم بگم براتون =)) خانوم خ. که بجای آقای صاد. اومد سه شنبه ، ما پارسال باهاش شیمی داشتیم . همون یک شنبه که اعلام کردن خانوم خ. قراره بیاد ، من در جا گفتم سوژه ی کلاس جور شد =) پارسال خیلی تکیه کلام داشت =) خیلی جملات خاص حتی =) مثلا یه چیزی که قابل بیان هست اینه که وقتی ازش سوال میپرسیدیم ، میرفت پای تخته ، یه ژست ِ خانوم خ. ای وار میگرفت ، و میگفت :" ببین عزیــــــــز " =) سه شنبه که اولین بار ازش سوال پرسیدیم به محض اینکه گفت :" ببین عزیـــــــــز " کلاس منفجر شد =)))) خب ما امسال خیلی ادای همه رو در آوردیم =) من که نه البته! :دی ولی ملیکا تخصصش خانوم خ. بود =)
+ دو روزه سرویس مون عوض شده ، این راننده هه ، رانندگیش یه طرف ، ماشینش هم یه طرف =) همین امروز صبح دقیقا حس کردم اگه یه تریلی یا کامیون از جلو بیاد ، هممون به اون دنیا واصل میشیم =) ینی اصن تو توی ماشین نشستی ها ولی انگار فقط یه صندلیه که داره حرکت میکنه =) وای خداوندا! =)
+ سه شنبه آقای الف. ( ریاضی درس میده :دی ) توی تایم استراحت برامون از ژیان ش تعریف کرد =))) من که روی زمین بواقع =)))))) مثلا میگفت 20 – 25 سال پیش که ژیان داشته ، یبار دم در دانشگاه آزاد پارکش میکنه و میره سر کلاس ! این خیابون توی سر بالایی بوده گویا . یکم عقب تر هم یه میدون بوده. یهو نیم ساعت بعد یکی میاد تو کلاس میگه :" استاد الف. شما با ژیان اومدین ؟ " اونم پای تخته داشته درس میداده =) میگه :"آره چی شده؟" =)) طرف هم میگه :" استاد ماشین تون رفت تو جوبی که دور ِ میدون قبلی هست!! " =))))) هیچی دیگه =))) خیل عظیم دختران و پسران ِ جویای علم با آقای الف. میرن سر صحنه ی حادثه =))))) و مشاهده میشه که آن ژیان ِ آبی ِ استاد ، افتاده تو جوب =))))) نگو ترمز نداشته و باید وقتی پارکش میکرده ، یا آجر میذاشته پشت چرخش یا توی حالت دنده میذاشته اش ! :دی اینم حواسش نبوده ماشین رو توی خلاص گذاشته و رفته سر کلاس =)) میگفت چند سال پیش اسپورتیج خریده بود و همون موقع هم این ماجرا های ژیان رو برای کلاس پسرونش تعریف کرده و اونام پیشنهاد دادن که استاد یه کتاب بنویسین به نام "از ژیان تا اسپورتیج " =))) مثه اون کتاب "از پاریس تا پاریس " :دی
دیشب پیج فیس بوکش رو داشتم نگاه میکردم :دی دوستان سال 93 براش یه پیج درست کرده بودن به نام فن پیج استاد الف. =))) اصن یه وضی =))) اسپورتیج قرمز هم داشته گویا :دی
+ برای هندسه آقای ر. قراره بیاد :دی درباره ی اونم باید توضیحاتی بدم بعدا :دی
+ اینا رو سر کلاس زیست ِ آقای ش. نوشتم :]
+ مردم شهر ! مردم شهر ! :دی کامنت ها باز شد =) بر وزن ِ خرمشهر آزاد شد :دی شاعر اینجا سوت زنان رد میشه و میگه :" فینگیل که عمری به ملت توصیه میکردی کامنت هاشون رو باز کنن ، دیدی که چگونه همان ملت توصیه کردند که کامنت ها باز بشه ؟ " :دی