+امتحان دینامیک خاصیتی داشت که من کشف کردم چقدر بالرین بودن رو دوست داشته و حتی استعدادم در کشیدن ِ یه بالرین ِ بال دار کشف شد :دی

 

 

+ امروز سنجش بود :دی خب خدایی سنجشی که سوالاش چرت باشه و 5 ساعت وقت مفید ِ صبح رو بگیره و ساعت دو بعد از ظهر ، خسته و کوفته برگردی خونه ، بی فایده اس! امیدوارم آقای میم. ( شیمی ) با دیدن ِ کلاسی که شاید 5 نفر رفتن ، عصبانی نشده باشه و انتقامی نگیره ازمون! (هفت و نیم تا 12 آزمون بود و زنگ آخر با میم. داشتیم و کلاس هم برقرار بود! ) بماند که دو بار تلفن خونه به صدا در اومد. یبار 8 صبح خانوم نون. بود و حرفش این بود که " چرا نیومدین ! و پاشین بیاین و به همه ی دوستاتم خبر بده " و با جواب " من شماره ی سه نفر رو دارم فقط و مشکات مسئول این خبر رسانی هاست و شماره ها دست اونه و چشم و خدافس " اینجانب روبه رو شد! :| نیم ساعت بعدش به مشکات زنگ زدم که نون. همچین حرفی زده و صرفا بحث رفع تکلیف بود که نون. پس فردا نیاد بگه به بچه ها نگفتی ! :| یبار دیگه هم ساعتای یک – یک و نیم بود که خانوم سین. بود و ضمن ِ عرض خسته نباشید ، میخواست ببینه عایا توطئه ای در کار بوده که 20 نفر از کلاس 405 غایب بودن امروز؟ و بنده نیز هر گونه توطئه ای را تکذیب کرده و فرمودم که من در جریان کاراشون نیستم:| و خب واقعا هم توطئه ای در کار نبود!! هر کس با گروه دوستی ِ خودش هماهنگ کرد که اگر میان ، بیان ! مثلا غزاله به من گفت میای ؟ منم گفتم نه ! اونم نیومد ! مینا هم بنابراین نیومد! یا مثلا کیمیا اینا با هم هماهنگ بودن! :دی و بقیه هم همینطور! :| تجربه ثابت کرد که اینجوری هماهنگ کردن ، زیانی به ما نمیرسونه :پی

+ فینگیل ! تجربه ی تو از آزمون ِ جمعه چی بود؟ - امممم ، اینکه پیش رفتن با جزوه ی یک دبیر ، اشتباه ِ محضه! کتابای تست معتبر ترن!

+ همون اندازه که بابا عاشق عدس و غذاهای عدس دار هست ، مامان از تمام عدس پلو های دنیا متنفره :دی منم نظری دربارش ندارم =) اونقدر انزجار آور نیست ولی خیلی هم خوشمزه بنظر نمیرسه :پی مسعود ( الان دقت کردم دیدم معرفی نشده اینجا :دی مسعود داداش بزرگه عست :پی ) هم که کلا اعتقاد عجیبی مبنی بر اینکه " برنج باید از خورشت جدا باشه " داره و طبعا وجود ِ عدس و گوشت و کشمش توی برنج رو پذیرا نیست ! :| خلاصه امروز مامان خانوم عدس پلو درست کردن! =) باید دید چطور در میاد :دی ( این نوشته قبل از آماده شدن غذا نوشته شده بود :دی خوب در اومد و استقبال شد ازش :] ) گرچه که من معتقدم خراب شدن ِ عدسی های من دقیقا تقصیر مامانه :| حتی اگه یاد داشته باشه عدسی رو جا بندازه ! :| ( الان شاید با خودتون فکر کنین که پوف :| حالا یه عدسی درست کرده تو چش و چال ما میکنه همش :| ولی نخیرم :| کلا هر چی غذا یاد داشتم تا الان رو یادم رفته :| و فقط میدونم توی هر غذایی چی هست! :| مثلا قورمه سبزی قطعا لوبیا و گوشت و پیاز و لیمو عمانی و سبزی داره ولی اینکه کدومشو اول باید بریزی یا اینکه باید همشو یهوویی بریزی توی قابلمه رو یاد ندارم :| )

+ بیایید سحرخیز باشیم و هشت صبح پا نشیم :| بیایید دنیا رو از 5 صبح شروع کنیم :| والا!