هوم ! من نمیتونم آروم و با طمانینه حرف بزنم. من نمیتونم بدو بدو نکنم ! نمیتونم وقتی کیف ام کوکه ، لی لی نرم ! نمیتونم پله های مدرسه رو آروم بالا پایین برم و دو تا دو تا نرم بالا ! استعداد من در پوشیدن ِ کفش پاشنه بلند در جایی بجز مهمونی ، صفره ! شایدم منفی ِبی نهایت! توانایی ِ اینو ندارم که وقتی توی آسمون ِ خدا ، یه عالمه ابرای کومولوس هست ، مثه یه خانوم ، سرمو بندازم پایین و راهمو برم! اصلا واسه همینم هست که خیلی زمین میخورم!! درخت انجیر ِ حیاط ِ مدرسه رو هم نگین دیگه! شما با وجود ِ اون همه انجیرای  گُنده ی زرد ، میتونین روی زمین بمونین و سر از بالای شاخه ها در نیارین؟ حالا هرچقدرم بهناز و زهرا بیان بگن " رفتنت اون بالا اصلا قابل درک نیست :| " و خب فدای سرم که قابل درک نیست! هر چقدرم که غزاله متنفر باشه از هر خوراکی ِ شیرین ای ، من به زور انجیر و شکلات بهش میدم! دختر بدی هستم که مامان هی میگه اینقدر شکلات و این چیزا میخوری ، صورتت جوش میزنه ولی من اصلا برام مهم نیست که روی گونه ام جوش وجود داره! یا مثلا اینکه هر وقت با سرویس بر نمیگردم ، میرم برای خودم از سوپری ِ نزدیک ِ ایستگاه اتوبوس ، دو تا آدامس خرسی ِ قرمز و زرد میخرم و اونی که جلدش زرد هست رو میخورم و منتظر میمونم تا اتوبوس بیاد. حالا غزاله هی بیاد بگه :" یه خانوم توی اتوبوس آدامس نمیجوه " :| شما میتونین موهاتونو خرگوشی نبندین ؟ به بیرون کاری ندارم ، ولی توی خونه که دیگه مقنعه ی سیاهی وجود نداره که موهای آدم زیرش بخواد خفه بشه! راحت میشه دو گوشی بست :))) حتی حتی حتی! کی بجز من کفش ِ لیمویی میپوشه توی مدرسه ؟ و پارسال خانوم ط. ( ناظم اون شعبه ) دعوا کرد و گفت مدرسه جای کفشای رنگی رنگی نیست خانوم ِ فینگیلیان! کدوم قانون ِ نانوشته ای هست که ما دخترا محکومیم سیاه باشیم توی جامعه ؟ اصلا اینها به کنار ! :) جامدادی ِ کدوم دانش آموز ِ چهارم دبیرستانی ای ، روش یه اسب ِ تک شاخ داره و روی اون ، یه سوارکار که اسمش "Cavalier" هست و من بهش میگم "شوالیه " ؟ :))))

 اصلا خانوم بودن و مثل یه بانوی با وقار رفتار کردن ، خیلی سخته! از خیلی هم خیلی تر!