عرضم به خدمت منور و نورانی تون که فقط اومدم بنویسم آدم یه بچه ی سوم دبستانی داشته باشه فقط ، که یهو وسط کلاس بهش زنگ بزنه ؛ بگه :" بابا کجایی پس ؟ زود بیا خونه ! اینجا نوشته جاهای خالی رو پر کن . من باید با چی پر کنم اینا رو ؟ اومدی ها ! یاد ندارم. "
بعله =) امروز( الان بامداد شنبه اس و منظور من صبح جمعه عست :دی ) تلفن ِ آقای قاف. زنگ خورد ؛ کی بود کی بود ؟ ایلیا ! :))) ینی ما مردیم خب از لحن این فسقلی :دی ایلیا زنگ زده بود وسط کلاس به باباش ، که بابا بیا مشقامو حل کنیم :)))) بعد حتی تاکیدم میکرد که زود بیای ها ! =) البته که آقای قاف. به درخواست ِ فضولانه ی ما ، تلفنو روی اسپیکر گذاشته بود :دی
دو صد افسوس که دو تا آدامس خرسی بیشتر همرام نبود . وگرنه اگر سه تا میداشتم ، میرفتم به آقای قاف. میدادمشون که ببره به سه قلو هاش بده :دی
شاید شما هم مثل ما فضول باشید و بخواین اسم اون دو تای دیگه رو هم بدونید :دی ایلیا ، آلیا و دیبا ^-^ سه عدد فنچ ^-^
+ برف میبارد و ما نیز تعطیل گشتیم ^-^
+ پنج شنبه آنچنان بارونی بارید که پاشدم رفتم لب پنجره نشستم و خانوم میم. ( زمین ) هم داشت درس میداد :)) اینم شکار لحظه ها =) فوتو بای آیدا =))) خیلی نورانی طور :دی اونم کتاب ِ زمین ه که روی پامه =)