وی از همان دقایق ِ اولیه ی شروع ِ یک شنبه ، مشغول ِ حل ِ تمارین ِ فیزیک بوده و تا پاسی از شب بیدار بود. که در نیمه ی تست ها ، به سرش زده و مینیمالی شبانه تراوش کرد و بلافاصله آنرا شیر کرد. سپس خستگی بر او چیره شده و راس ِ 3 بامداد ، در بستر آرمید! صبح ِ آن روز را بشکن زنان آغاز کرده و زنگ اول با آقای صاد. - که فینگیل لبخند هایی از روی استهزا و تمسخر به آن دبیر ِ گرانمایه زده و کلهم اجمعین وی را جلبک فرض کرده – طی شد . زنگ دوم خداوند ِ باری تعالی آن بانو را مورد رحمت خود قرار داده – چرا که تمرین های فیزیکش را حل کرده بود ! :| - و دیده شده که به محض ورود ِ آقای قاف. ِ عزیز ، فینگیل پای تخته رفته و از قضای روزگار ِ بوقلمون صفت ، مشغول ِ حل ِ تنها سوالی شد که خودش هم در صحیح بودن ِ جوابش شک داشت! و خلقت ِ خدا ، هر سه قسمت ِ آن سوال را هم اشتباه حل کرد! و آقای قاف نیز به وی گفت :" اینا رو بعد از من تکرار کن " و بدین شکل بود که قاف فرمود :" من ، بهاره ، آدم نمیشم! " و فینگیل نیز تکرار کرد! :| و به راستی هم آدم نشده بود! چرا ؟ چون یک معادله به چه عظمت را جا انداخته بود و اینگونه هر سه قسمت نیز اشتباه بدست آمده بود! :| و حتی شنیده شد که وی میخواست بشینه ، قاف بهش گفت :" نَح ! =) میخوام بمونی کمک ِ من باشی :دی " و فینگیل کل ِ تایم ِ رفع ِ اشکال ِ تمارین را پای تخته بود! :_( آه فینگیل! :_( :دی در زنگ های بعد اتفاق ِ خاصی که مستقیما به وی مربوط باشد ، روی نداد!
بخش ِ هیجان انگیز ِ ماجرا از وقتی شروع میشه که باید برای برنامه ی شب ، آماده شده و خود را فینگیلی کرده و دوان دوان سوی بی ام دبلیو روان شویم! :] یه برنامه ی دورهمی ردیف کرده و کل ِ 405 با 5 نفر از تیچر هایشان ، به صرف ِ شام ، گرد ِ هم آمدند! :دی
خیلی خوب بود :)))) و قشنگ خستگی مان را در کرد! :دی ضمن ِ اینکه از بدو ورود تا پرداخت ِ صورتحساب ، عکس گرفتیم! با در و دیوار و دیگه این آخر ها نزدیک بود با عکس آقا هم عکس بگیریم! =)))) انواع و اقسام ِ جینگول بازی ها و غیره! :دی میهمانان چه ها بودند؟ آقای واو. (ادبیات ) ، آقای الف. (ریاضی ) ، آقای ز. ( ریاضی 1 که بازنشسته شده بود! :)) ) ، آقای قاف. ( فیزیک ) ، آقای نون. ( حل تمرین ِ شیمی ِ آقای صاد. :| ) به گزارش ِ منابع ِ رسمی ، دیده شده که فینگیل بانو یهو از این سر ِ میز برخاسته و بانگ زده که :" آقای وااااااااااو. :دی چرا نمیاین اینور؟ :دی بیاین پیش ما! =) " بعله دقیقا همین قدر گستاخ =) ماجرا این بود که فینگیل و رفقا یه طرف ِ میز نشسته بودن و آقایون تیچرا هم وسط ِ میز بودن ! و دسترسی به آنان برای ما دشوار بود! :دی خلاصه آقای واو ندای ما را لبیک گفته و سریعا نزد ِ فینگیل اینا شون اومدن! :دی و خاطره هم تعریف کرد حتی! :))))) به بحث و بررسی درباره ی جام ها و اون شعر ِ اخیر ِ کتاب ادبیات هم پرداخته شد! :دی باز دوستان از این سمت ِ میز به آقای قاف. اشاره کرده که آقای قااااااف! یادتون باشه ها! =) یادتون باشه! =) و وی به این سمت ِ میز کشیده شد! =))))
+ گمونم 200 – 300 تا عکس گرفته شد! ولی اولا که همشون با دو تا گوشی و یه دوربین گرفته شد و قراره بذارن توی گروه کلاسی و ثانیا اینکه بعضی از معلما تمایلی به نمایش ِ عکسها در هر جا نداشتن ( پس شاید ادیت شده ی عکس هم مورد ِ رضایت نباشه ) و خب فینگیل بانو به محض ِ دریافت ِ عکس های خوب و مورد ِ رضایت ِ افراد اونا رو ادیت شده ، منتشر خواهد کرد! :دییییی گزارش ِ تصویری ِ ذکر شده در پست ِ پیشین را بر ما ببخشایید! =) و همینو داشته باشید :دییییی
+ عکس نوشت : اون کیف قرمزه نشون میده که صندلی ِ فینگیل کجاست و خب قطعا اونم کیفشه! مینا روبروی من ، غزاله هم صدر ِ مجلس و سمت راست من نشسته بود. آقای واو. هم که بعدا اومد ، سمت چپ من نشست. اون کیف سیاهه هم کیف آینازه! :دی بیشتر که دقت کنید ؛ یه گلدون کوچیکم هست که گوگولی بود :دی
- فینگیل بانو
- دوشنبه ۱۷ آبان ۹۵